اولین کاری که کردم رفتم سراغ دختر عموم تا ببینم خبری از زهرا نداره. اخه قرار بود رو مخش کار کنه و نظرشو عوض کنه.
اما بازم طبق گفته دختر عموم جواب همیشگی رو زهرا داده بود.
کلافه شده بودم. رو به طرف دختر عموم گفتم
- ببین برو به زهرا بگو داری اشتباه میکنی....
نذاشت حرفم تموم بشه و گفت
- نه نکیسا تو داری اشتباه میکنی. حق زهرا همون هادی هست.
- چی؟ هادی دیگه کیه؟
-هادی همون....
با من باشین با ادامه داستان