هر دوشون از هوش میرن
محسن وقتی بیدار میشه می بینه مادرش بالاسرش واستاده و تو بیمارستانه
سراغ دریا رو میگیره و مادرش میگه که دریا هم حالش خوبه
محسن:اگه خوبه پس کو کجاست چرا نیومده
_مامان بچه بدنیا اومده درگیر اونه پسرم
_جدی میگی مامان
_آره یه دختر خوشگل و ناز
_کی مرخص میشم مامان
_محسن تو دو ماه تو کما بودی تازه از کما بیرون اومدی صبر کن میریم
_مامان دخترمو کاش میاوردی
بقیه در ادامه مطلب