سلام رمان جدید سایت
رمان هواتو کردم می باشد
تاپیک مربوط به این رمان
http://roya22.ir/Forum/Post/4012
تاپیک انتقاد از رمان
http://roya22.ir/Forum/Post/4007
تصاویر شخصیت های رمان
سلام به سایت خودتون خوش اومدید
شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن
و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن
کاربر برتر ما در انجمن باشید
دل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنید
شما عزیزان میتوانید عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!
برای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید
و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفت
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
بـفـرمایـیـد خــاطــره بازی(تاپیک جامع نوستالژی) | 9968 | 11497 | antonionit |
تاپیک توضیحی و راهنمای بخش معما لایکدار | 5 | 349 | morteza |
پ نه پ - 5 (طنز) | 1 | 507 | admin |
درخواست پیدا شدن ادمین | 1 | 280 | admin |
اس ام اس فلسفی و جملات قصار زیبا (5) | 1 | 495 | padash |
اس ام اس سرکاری ماه رمضان5) | 1 | 492 | padash |
اس ام اس طنز و خنده دار (5) | 0 | 439 | leili |
جوک های جدید و خنده دار (5) | 0 | 428 | leili |
داستان جالب راننده اتوبوس | 0 | 433 | ziiba |
چه باشد عاشقی؟ ( بابافغانی شیرازی) | 0 | 557 | ziiba |
فوت و فن استفاده از برق لب | 0 | 460 | ziiba |
روغن کرچک برای رشد مو موثر است؟ | 0 | 410 | ziiba |
دلایل قانع کننده برای مهربان بودن | 0 | 360 | ziiba |
اس ام اس ولادت حضرت علی (ع)و روز پدر | 0 | 365 | tiyana |
سلام رمان جدید سایت
رمان هواتو کردم می باشد
تاپیک مربوط به این رمان
http://roya22.ir/Forum/Post/4012
تاپیک انتقاد از رمان
http://roya22.ir/Forum/Post/4007
تصاویر شخصیت های رمان
شب دلم بدجوری گرفته بود
شام نخوردم رفتم حیاط نشستم
هوا کمی سرد بود
و درکل برای دل شکسته من خوب بود
به تاب کناری حیاط نگاه میکردم
دلم تاب بازی میخواست
درست مثل بچگیام که تو باغ بابام برام تاب درست میکرد
رفتم نشستم رو تاب
کمی نبود که نشسته بود که نیلوفر اومد
اومد کنار واستاد
چرا خونه مایی؟
چی میخوای از ما؟
چرا نمیری؟
بقیه در ادامه مطلب
برادرش خونه میاد شبا
-نه نمیاد ایران نیستش
اون تو اتاقش چرت و پرت زیاد داره ولی محسن نه
وسایل محسن رو برداشت و برد
البته کمی شو
بعد رفتش
خب حداقل یه اتاق داشتم که کلیدشم دست خودم بود
خانواده خوبی بنظر میرسیدن
البته امیدوارم اینطوری باشن
بقیه در ادامه مطلب
محسن:کی بودن اینا
چیکارت داشتن
با تواما
دریا فقط به خودش میلرزید چیزی نمیگفت
بهزاد:بزار به خودش بیاد میگه
محسن:شاید راست میگفتن باید بدونیم اونا کی بودن
دریا نا خوداگاه زد زیر گریه
بهزاد:چرا گریه میکنی،گریه نکن
خونتون کجاست؟کجا ببریمت؟کجا برسونیمت
دریا:هرجا که دوست دارین پیاده ام کنید
محسن:یعنی چی؟
نمیدونی خونتون کجاست؟
بقیه در ادامه مطلب
مجید:پس کجاست
بیتا:من چه بدونم
مجید:پس رابطه مونم تموم شد
دفتر پیدا نشه مجیدم تموم میشه برات
بیتا:دست من نیست نفهم بفهم
مجید:منم گفتم باشه
منم دیگه برای تو نیستم
دفترو پیدا میکنی برام میاری فهمیدی
بیتا:من از کجا پیداش کنم
مجید:مشکل خودته
بقیه در ادامه مطلب
بیتا اونو خونه خودش و بروبچ به قول خودش برد
قسمت اول
دریا شخصیت اول رمان
دختری با چشمای درشت و آبی
دختری زیبا و مهربون با پوشت سفید و موهای بور
قد 168
وزن63
خسرو:یکی از پسرای پولدار شهرستان
پسر کدخدا که دریا رو میخواست
*********************
در زده شد
-مادر بزرگ دریا در رو باز کرد
-چی کی نه برای چی
با صدای گریه و ناله مادر بزرگ دریا به سمت در دوید
مادر بزرگش رو بی حال یافت
-مامان زینب چی شده
مامان زینب
نه صدایی نمیشنید
بقیه رمان در ادامه مطلب
تعداد صفحات : 3
لحظه های خوش من و تو
بهترینا برای من و تو