رمان هواتو کردم |قسمت سوم|sonia77
سرم گیج رفت و ...
اروم اروم چشمامو باز کردم ،به دور و بر نگاه کردم...من اینجا چیکار میکنم؟؟؟!!!
اینجا کجاست؟؟؟!!!
که یکدفعه چشم به یه خانم سفید پوش افتاد که داشت یه امپولو توی سرمم خالی میکرد؛فهمیدم که پرستاره واینجاهم بیمارستانه!!!
پرستاره گفت:ا،عزیزم؟بیدار شدی؟یه اقاهه اون بیرونه خیلیم نگرانته!بعد صداشو اروم کرد وگفت:گفت اگه بهوش نیاد بیمارستانو رو سرتون خراب میکنم!
دستمو رو پیشونیم گذاشتم ویادم اومد که تو اتاق شاهین بودم که سرم گیج رفت و بیهوش شدم!اه...اون حرف سامیار،هنوزم توسرم بود!...
_نامزدمه!!!یعنی چی که نامزدمه؟خواستم بشینم که سرم توی دستم حرکتکرد
وباعث شد یه جیغ بللللللللللللند بکشم
بقیه در ادامه مطلب