سلام بچه ها
اینم از قسمت بیست ونهم
امیدوارم خوشتون بیاد
نظر یادتون نرررررررررررررررررررررره
ازآغوشش بیرون اومدم وزل زدم توچشماش...مهربون گفتم:مبارکه عروس خانوم...به پای هم پیرشین ایشاا...
لبخندمهربونی زدوهیچی نگفت...
آرایشگره پارازیت انداخت وسط حال خوشمون:
- تشریف بیاریدشنلتون وتنتون کنید...چیزی نمونده دامادبرسه!!
بقیه در ادامه مطلب