رمان هواتو کردم|قسمت ششم|sonia77
در اتاقم باز شد...شاهین بود...
_صدف؟چت شده؟چراگوشه ی لبت خونیه؟
_هیچی شاهین مفصله!...بشین رو کاناپه...
ازدرد دستم رو رود پهلوم گداشتم و چهرمو درهم کردم...
_بزار برات یه جک بخونم...از وقتی دیدمت یه لبخند ازت ندیدم!!!نا خواسته خندم گرفت!...
_افرین دختر خووووووب!!!!!!!خندیدم اونم بامن خندید...!!!یک دفعه در اتاق بایه صدای شترررررررررررررررررررق باز شد!!!!سامیار دم در وایساده بود!
_تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟
_صدف دهنتو ببند بعداًبه حساب توهم میرسم!
_نفهم جون میگم کی به تو گفته بیای اینجا؟هان؟تو کی هستی که منو تهدید میکنی؟؟؟
بقیه در ادامه مطلب