سلام بچه هااااااااا.
حالتون خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینم از قسمت سی و دوم امیدوارم خوشتون بیاد
نظر یادتون نرررررررررررررررره
دیگه حرفی نیس جز اینکه خیلی دوستون دارم
زنه درحالیکه نیشش تابناگوشش بازبود،باذوق گفت:شمابایدرهاجان باشی درسته؟!
جانم؟!این من و ازکجامی شناسه؟!!چه جانی هم گذاشته کناراسمم...رهاجانت توحلقم!!!
اخمم وغلیظ ترکردم وگفتم:بله...من رهام ولی فکرنمی کنم شماروبشناسم...
دستش وبه سمتم درازکردوبالبخندمهربونی روی لبش گفت:من رعنام...مادر رادوین...
چی؟!!!مادررادوین؟!توننه گودزیلایی؟!جان من؟!پس چراانقدجوونی؟!!!خدابده ازاین ننه ها!!!پس بگوچراچشماتون کپ همه...چشماتون باهم مونمیزنه...هم رنگش،هم فرم وحالتش
ادامه رمان در ادامه مطلب!!! !!