یکی را دوست می دادرم
یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شایدبخواند
از نگاه منکه او را دوست دارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواند
به برگ گل نوشتم من او را دوست می دارم
ولی افسوس او برگ گل رابر زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
به مهتاب گفتم ای مهتاب
سر راهت به کوی اوسلام من رسان بگو که او را دوست دارم
ولی افسوس یکی ابر سیاه آمدروی ماه تابان را بپوشانید
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامنت بگو از من به دل دارم
که او را دوست میدارم
ولی افسوس هزار افسوسز ابر سیاه برجست و قاصد را زمیان ره بسوزانید
کنون وا مانده از هرجا و میکنم با خود نجوا
یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمیداند
سلام به سایت خودتون خوش اومدید
شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن
و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن
کاربر برتر ما در انجمن باشید
دل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنید
شما عزیزان میتوانید عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!
برای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید
و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفت