بي ياري تو گذر از کوي عشاق هر گز نتوانم
از بازي دلدار غم در سينه هر گز نتوانم
گر بلبل اين گلزار نگردي بي تو خزانم
از بي خبري فراغ تو چون ماه نگرانم
از دوري تو ديده من دگر نا ندارد
بقیه شعر در ادامه مطلب
سلام به سایت خودتون خوش اومدید
شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن
و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن
کاربر برتر ما در انجمن باشید
دل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنید
شما عزیزان میتوانید عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!
برای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید
و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفت
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
9949 | 11477 | gabrielrox |
![]() |
5 | 349 | morteza |
![]() |
1 | 507 | admin |
![]() |
1 | 280 | admin |
![]() |
1 | 495 | padash |
![]() |
1 | 492 | padash |
![]() |
0 | 439 | leili |
![]() |
0 | 428 | leili |
![]() |
0 | 433 | ziiba |
![]() |
0 | 557 | ziiba |
![]() |
0 | 460 | ziiba |
![]() |
0 | 410 | ziiba |
![]() |
0 | 360 | ziiba |
![]() |
0 | 365 | tiyana |
بي ياري تو گذر از کوي عشاق هر گز نتوانم
از بازي دلدار غم در سينه هر گز نتوانم
گر بلبل اين گلزار نگردي بي تو خزانم
از بي خبري فراغ تو چون ماه نگرانم
از دوري تو ديده من دگر نا ندارد
بقیه شعر در ادامه مطلب
چند دوبیتی بسیاز زیبا از سروده های شاعر گرانقدر اصغر .تهران را تقدیم شما سروران گرامی می کنیم امیدواریم خوشتون بیاد.
مستي
خدايا تو كجايي خانه ات كو
حريم امن تو كاشانه ات كو
همه گرديده ان مست مي تو
شرابت كو مي و پيمانه ات كو
تــو چــه داری تو اون چشــمات که هم آبه هم آتیشــه
که اقیــانوس میتــونه تو چشمای تو خالـی شه ..
تو چه داری تو اون چشمــات که هر چشمــی رو میگیـره ..
که هر خوابی رو من دیدم .. واسه چشمات میمیره..
مثل دیونه ها هر آن حواسم با تو درگیره ..
تو که چشماتو میبندی چشامو خواب میگیره..
چه حسی توی دستاته که تا دستامو میگیری..
جدا میشه ازین دنیا تو آغوشت یه زنجیری..
دوباره پای چشم تو شبو تا صبح بیدارم
تحمل کن صدایی رو که میگه دوستت دارم
من تو را به غزلی تشبیه می کنم که برای درکش
نیاز به دانستن آرایه ها نیست
غزلی که شاعرش خودمم
و فلسفه اش با قلب و روحم عجین شده است
میخواستم بگویم دوستت دارم اما نتونستم
هر گاه از کنار می گذشتی آرزو میکردم
این راز را در چشمانم بخوانی...
افسوس بی اعتنا از کنارم می گذشتی
تا اینکه دیرزو قلبم را در دست گرفتم
و برایت نوشتم و از بی اعتنایی هایت شکایت کردم
وقتی قلبم را ربودی
کاغذ را برداشتم و مشاهده کردم
و نوشتم
دوستت دارم
آنگاه که لبخند بر لب میمرد
چون معجزه پاییز دلم میگرد
دیروز به چشمان تو گفتم برو
امروز دلم بهانه ات را می گیرد
گفتی اهل آسمونی ولی من اهل زمینم
گفتی فاصله زیاده بین تو تا سرزمینم
من به آن نقطه رسیدم
که اگر حتی نباشی
همیشه بودی و هستی انتظار آخرینم
بخدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
سوختم از غم او
کی باشد غم من مایه آزارش
از همون روزای اول می دونستم نمی مونی
می دونستم نمی تونی عشق و توچشام بخونی
از همون روزای اول دل تو با دیگری بود
کاش همیشه یادت بمونه اونکه عشق بهتری بود
تعداد صفحات : 12
لحظه های خوش من و تو
بهترینا برای من و تو