loading...
سایت عاشقانه لحظه های خوش من و تو
*♥*♥*نویسنده سایت ما باشید*♥*♥*



سلام به سایت خودتون خوش اومدید

شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن

و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن

کاربر برتر ما در انجمن باشید




ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلدل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنیدویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلشما عزیزان میتوانید  عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلبرای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید

و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفتویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلارسال پست جدید  کلیک کنویرایش پروفایل






آخرین ارسال های انجمن
baran_m13568 بازدید : 317 سه شنبه 19 آذر 1392 نظرات (0)

 

ﺁﻧﻘــﺪﺭ ﻣــــﺮﺍ ﺳﺮﺩ ﮐـــﺮﺩ ؛

 

ﺍﺯ ﺧــــﻮﺩﺵ ..

 

 

ﺍﺯ ﻋﺸـــﻖ

 

ﮐــﻪ ﺣـــﺎﻻ ﺑــﻪ ﺟـــﺎﯼ ﺩﻟﺒﺴﺘﻦ ،

 

 

ﯾــــﺦ ﺑﺴﺘــﻪ ﺍﻡ!

 

ﺁﻫــــﺎﯼ !!!

 

 

ﺭﻭﯼ ﺍﺣﺴــﺎﺳــﻢ ﭘــﺎ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾــﺪ

 

ﻟﯿـــﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾــﺪ...

 


roya22.ir بازدید : 309 سه شنبه 19 آذر 1392 نظرات (0)

http://up.top2pic.ir/up/top2pic/mohammad/top2pic.ir2eq5t8l5.jpg

قــیـامـتی سـت !
از لـحـظه ای که زنــگ ِ تــلـفن بـــلـند مـی شـود ..
از جـــا مــی پَـــرم !
تــا لـحـظه ای کـه ..
مــثـل ِ هـمـیـشه ..
تــــو نـــیـستـی !

baran_m13568 بازدید : 354 سه شنبه 19 آذر 1392 نظرات (1)

فال هایم را نخوانده ، 

رها می کنم 

در دستان باد . . .! 

می ترسم . . . 

"تو

در آن ها نباشی ... 

و "من

تنهای تنها 

آواره شوم در غزلی سیاه ...

 


maneager بازدید : 325 یکشنبه 17 آذر 1392 نظرات (1)

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــات شده ام

 

از رفتـــنــــت!

 

هیچ میـــــــــــــــز شطرنجــــی هم در میــــان نبود

 

این وســــط فقـــــط یک دل بود

 

که دیگر نیــــــست.

 

maneager بازدید : 352 یکشنبه 17 آذر 1392 نظرات (1)

خدایا

 

این بند دل ادم کجاست؟؟

 

که گاهی بایک

 

اسم ...

 

نگاه ....

 

با حضور یک نفر ..

 

و با یک لبخند پاره میشود..

roya22.ir بازدید : 332 شنبه 09 آذر 1392 نظرات (0)
 
 
غــرور
محکم تر از آنَــــم کـــه
 
بَـــرای تنــها نــبودنَـــم
 
آنچـــه را کــــه اســـمش را
 
 
بَــــرایت بــه زَمیـــن بکــــوبـَـم
 
احـســاس مَـــن قیمتــی دارد ،کــــه تــــــو
 
بَــــرای پَــــرداخــت آن فَقیــــر بودی ....!
roya22.ir بازدید : 315 شنبه 09 آذر 1392 نظرات (0)

این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!

بــیکس ، بــیمار ، بــیزار ،بــیچاره ، بــیتاب ،

بــیدار ، بــییار ، بــیدل ، بــیریخت ، بــیصدا ،

بــیجان ،بــینوا ، بــیحس ، بــیعقل ، بــیخبر ،

بــینشان ، بــیبال ،بــیوفا، بــیکلام ، بــیجواب ،

بــیشمار ،بــینفس ، بــیهوا ، بــیخود ،بــیداد ،

بــیروح ، بــیهدف ، بــیراه ، بــیهمزبان ،

!!!...بــیتو ، بــیتو ، بــیتو...!!!

 

roya22.ir بازدید : 848 شنبه 09 آذر 1392 نظرات (0)

داستان واقعی ، دخترخاله و پسرخاله ای بودن که از بچه گی با هم بزرگ شدن و اسمشون رو هم بوده واسه ازدواج دختره اسمش مریم بوده پسره هم جواد ، جوادو مریم خیلی همدیگه رو دوست داشتن جوری که هر روز باید همدیگه رو میدیدن جواد همیشه مواظب مریم بود و اگه کسی مریمو اذییت می کرد اون پشتشو میگرفت حالا هر کی باشه چه مادر مریم چه پدر یا داداشش باشه یه دفه خانوم معلم مریمو تنبیه کرده بود جواد هم فهمیده بود و معلم مریمو با سنگ زده بود ، اگه پارک میرفتن باید با هم میرفتن اگه جواد میرفت تو مغازه چیزی بگیره برا مریم هم میگرفت حتی عروسک هم براش میخرید مریم هم همینطور ، هیچکدومشون هم پولدار نبودن و در یک سطح بودن ، این دوتا با هم بزرگ شدن و دبیرستانو با هم تموم کردن و اینجا بود که طرز فکرها عوض میشه و سختیهای زندگی رو درک میکنن طوری که رو عشقهاشون هم تاثیر میذاره مریم دختر قشنگی شده بود جواد هم واسه خودش مردی شده بود جواد هم کار میکرد هم درس میخوند مریم هم محکم درس میخوند تا دانشگاه قبول بشه از قضا مریم دانشگاه قبول شد ولی جواد قبول نشد اینجا بود که دانشگاه بین دو تا عاشق فاصله انداخت قرار شده بود بعد از دبیرستان عقد کنن ولی مریم هی عقدو عقب مینداخت

.....

بقیه داستان در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 333 شنبه 09 آذر 1392 نظرات (0)

داستان جالب دو برادر رو براتون می خوام بگم که تو شهرستان رودان یکی از شهرهای استان هرمزگان زندگی می کنن و یک ساعت با بندر عباس فاصله داره این داستان رو از قول یکی از دوستای رودانیم شنیدم و حتی با هر دو برادر هم آشنا شدم و اجازه گرفتم که داستانشونو وارد وب بکنم.

لطفا تا آخر بخونین داستان خیلی جالبیه

این دو برادر اسمهاشون فرزاد و فرشید هست فرزاد دو سال از فرشید بزرگتره و پدر و مادرشون بخاطر مسائل شخصی که به خودشون ربط داره از هم جدا شده بودن و بچه ها با مادرشون زندگی می کردن ، فرزاد خیلی هوای فرشیدو داشت چون فرشید بچه بود ، فرزاد که بزرگتر بود هم درس می خوند هم خرج خونه شونو در میاورد از بچه گی زرنگ بود و هر کاری می گفتن انجام میداد کلا بچه های دوست داشتنیی بودن ، فرزاد از خودش میزد و به فرشید میداد نمیذاشت کوچکترین کمبودی داشته باشه حتی بعضی از شبها بخاطر راحتی فرشید می رفت کار میکرد تا پول تو جیبی فرشیدو جور کنه ، مادرشون این دوتا بچه رو جوری تربیت کرده بود که نه به کسی توهین میکردن نه با بچه های هم سن خودشون دعوا میکردن و تو کارای مذهبی فعال بودن ، فرزاد بخاطر اینکه کار میکرد کمتر به درسش میرسید ولی نمیذاشت فرشید کار کنه و میگفت تو باید درس بخونی و واسه خودت کسی بشی ، اگه کلاس فرشید زودتر تموم میشد فرزاد کلاسشو ول میکرد تا فرشیدو برسونه خونه ، فرزاد جوری تلاش میکرد که پدر مادرا اونو الگوی بچه هاشون قرار میدادن اگه فرشید مریض میشد اون تمام کارو درسشو ول میکرد و به فرشید میرسید تا خوب بشه حتی شبها نمیذاشت مادرش بیدار بمونه پیش فرشید و خودش بیداری میکشید و داروهای فرشیدو سرموقع میداد تا فرشید خوب بشه، اینو میخوام بگم که فرزاد از جون مایه میذاشت واسه فرشید، فرزاد با هر بدبختی که بود دیپلمشو گرفت ولی دانشگاه قبول نشد بخاطر همین چسبید به کار چون از بچه گی کار کرده بود بلد بود چه جوری پول در بیاره فرشید هم اول دبیرستان بود و درس میخوند فرزاد پولاشو جمع کرد و رفت تو کار خریدو فروش لیمو ترش کارش هم گرفت با یک سال کار تونست باغ لیمو بخره از قضا فرزاد عاشق یه دختری شده بود که چهار سال از خودش کوچیکتر بود به اسم نسترن که همسایشون بود ، نسترن هم عاشق فرزاد بود ولی هیچ وقت فرزاد به خاطر موقعیتش اسم زن گرفتنو نمیاورد و فکرش روی خانواده ی خودش بود و به نسترن هم گفته بود تا فرشدو زن نده خودش زن نمیگیره نسترن هم قبول کرده بود و میگفت صبر میکنم تا بهت برسم.

..............

ادامه داستان در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 1735 شنبه 09 آذر 1392 نظرات (0)

love رمان عشقم باران برای موبایل

خلاصه داستان رمان عشقم باران:
داستان درباره دخترب به اسم بارانه که پدر مادر ش خیلی وقت پیش فوت میکنند..تنها زندگی میکنه اما چون دختر زبون درازیه مورد تجاوز پسری به اسم ساشا قرار میگیره…ساشا کم کم روی باران حساس میشه باران هم از این نقطه ضعف ساشا استفاده میکنه تا انتقامشو بگیر اما…

برای دانلود به ادامه مطلب بروید

تعداد صفحات : 15

درباره ما
*♥*سلام عزیزان*♥* به سایت من خوش اومدین*♥* لحظه های خوشی را برای شما آرزومندم*♥* بهترین سایت عاشقانه*♥*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما از ما چه می خواهید
    حمایت کنید از ما

    http://up.roya22.ir/up/roya2/Pictures/baner/banerasli/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A%20%D8%AA%D8%A8%D9%84%D9%8A%D8%BA.gif

    برای حمایت از ما 

    و دسترسی سریع به سایت ما

    کد زیر در امکانات سایت خود بزارید


    امکانات سایت
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/a9d262b96c86.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del22.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del33.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/9cd69f85be4d.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del55.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del222.png

    خانه تکونی

    خانه تکانی

    برای خانه تکانی دلم
    امروز وقت خوبی ست 
    چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
    اززدودن خاطره های کهنه گرفته
    تا شستن گردوغبار دلتنگی...
    روی طاقچه های تنهایی
    آه ! ای خدا! خانه تکانی چه سخت است!!!        
                    "م.بهنام"

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1873
  • کل نظرات : 808
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 1979
  • آی پی امروز : 162
  • آی پی دیروز : 400
  • بازدید امروز : 425
  • باردید دیروز : 2,819
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 425
  • بازدید ماه : 425
  • بازدید سال : 150,294
  • بازدید کلی : 2,537,886
  • کدهای اختصاصی

    الکسا