loading...
سایت عاشقانه لحظه های خوش من و تو
*♥*♥*نویسنده سایت ما باشید*♥*♥*



سلام به سایت خودتون خوش اومدید

شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن

و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن

کاربر برتر ما در انجمن باشید




ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلدل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنیدویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلشما عزیزان میتوانید  عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلبرای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید

و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفتویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلارسال پست جدید  کلیک کنویرایش پروفایل






آخرین ارسال های انجمن
roya22.ir بازدید : 345 شنبه 11 مهر 1394 نظرات (0)

سخن نویسنده:

سلام رمان من درمورد ۵ تا دختر شجاع و ورزشکاره که دست به کارای عجیبی میزنن که موجب میشه یه چیزایی توی زندگیشون تغییر کنه و باید بگم این رمان

برعکس بیشتر رمان ها عشقی نیست و مقداری ترسناکه و طنز 

رمان من رو دنبال کنید

لینک تاپیک رمان

http://roya22.ir/Forum/Post/4023

خلاصه ای از رمان

موهای مشکیش رو که تماما به روی صورتش ریخته بود رو پس زد خدای من چه چهره ی ترسناکی داشت چشمای سبز خیلی کمرنگ و پوست سفید و بی روح

لبهای سفید زیر چشماش هم گود افتاده بود و تیره شده بود 

داشت به سمت من میومد و من هم عقب میرفتم ناگهان غیب شد و توی یه چشم بهم زدن درست روبه روی من بود از ترس جیغی زدم که از خواب پریدم نفس نفس میزدم و روی پیشونیمم عرق بود

وای این دیگه چه خوابی بود یعنی به احظار روح ما ربط داره وای که دارم دیوونه میشم اعصابم خیلی خورد بود چشمم خورد به ساعت روی عسلی 3 صبح بود متمعننا الان نمیتونم به بچه ها زنگ بزنم فرداصبح باید راجع به این موضوع باهاشون صحبت کنم چراغ اتاقم رو روشن کردم و به سمت دستشویی راه افتادم و یه نگاه به صورتم کردم


موهای قهوه ای رنگم که خیلی پررنگ بودن خیلی ژولیده بودن و لبهای صورتی م خشک  شده بودن چشمای سبز رنگم هم از همیشه کمرنگ تر شده بودن 
برگشتم و روی تختم نشستم و از ترس اینکه دوباره بخوابم نشستم با گوشیم ور رفتن بذارید خودمو براتون معرفی کنم من مادیا حمیدی هستم تک فرزند ام و وضعیت مالی خوبی داریم محل زندگیمون هم بندرعباس هست و اصلیتم هم بندریه هم پدر و هم مادرن و قدم هم ۱۷۰ و وزنم هم ۵۰ میشه گفت لاغرم و رشته ورزشیم صخره نوردیه و رشته تحصیلیم هم روانشناسی چشمای سبز رنگ دارم و موهای قهوه ای سوخته پوست سفید 

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
*♥*سلام عزیزان*♥* به سایت من خوش اومدین*♥* لحظه های خوشی را برای شما آرزومندم*♥* بهترین سایت عاشقانه*♥*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما از ما چه می خواهید
    حمایت کنید از ما

    http://up.roya22.ir/up/roya2/Pictures/baner/banerasli/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A%20%D8%AA%D8%A8%D9%84%D9%8A%D8%BA.gif

    برای حمایت از ما 

    و دسترسی سریع به سایت ما

    کد زیر در امکانات سایت خود بزارید


    امکانات سایت
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/a9d262b96c86.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del22.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del33.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/9cd69f85be4d.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del55.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del222.png

    خانه تکونی

    خانه تکانی

    برای خانه تکانی دلم
    امروز وقت خوبی ست 
    چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
    اززدودن خاطره های کهنه گرفته
    تا شستن گردوغبار دلتنگی...
    روی طاقچه های تنهایی
    آه ! ای خدا! خانه تکانی چه سخت است!!!        
                    "م.بهنام"

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1873
  • کل نظرات : 808
  • افراد آنلاین : 262
  • تعداد اعضا : 1979
  • آی پی امروز : 531
  • آی پی دیروز : 400
  • بازدید امروز : 3,121
  • باردید دیروز : 2,819
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 3,121
  • بازدید ماه : 3,121
  • بازدید سال : 152,990
  • بازدید کلی : 2,540,582
  • کدهای اختصاصی

    الکسا