قسمت اول رمان دریا زندگی من
نوسینده فاطمه.ح1198 یاelnaziii
نظر یادتووووووووون نره
قسمتی از رمان:
بااحساس وول وول کردن چیزی روی گردنم عین برق گرفته ها از جام پریدم.میدونستم این شوخیهای بی مزه کار کسی نیست جز طرلان.
کرم ریختن عادت همیشگیش بود!انگشتشو اروم رو گردنم میکشید تا بیدار شم!اخه من روی گردنم خیلی حساسم......
اره اینطور بیدارم میکرد دیگه.....سادیسم داشت بچم طفلی!بلاخره بعد از کلی مالوندن چشمام دیدم شفاف شد.
-بیدار شدی؟
-اره دیگه بیدارم کردی گمشو از اتاقم بیرون!
-اخرشم یاد نگرفتی مثل ادم بگی لطفا از اتاقم خارج شو!
-هر وقت تو ادم شدی منم ادم میشم.
-من میرم پاییین تو هم زود بیا باید بری شرکت
و از اتاق خارج شد.
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !