بعد از مدتها بالاخره دارم بر می گردم کشورم .واقعا حس خوبیه.از پله برقی ها تند تر می دوییدم پایین.به عمو نانجیرو و زن عمو گفتم دارم بر میگردم ژاپن ولی نگفتم دقیقا کی دوست داشتم غافلگیرشون کنم.یه تاکسی گرفتم تا برم خونه ی عمومیه اینه از تو کیفم برداشتم که خودمو مرتب کنم.انگار برای اولین بارخودمو می بینم چشای خمار طوسی عسلی پوستی سفید مثل برف موهای بلندفر درشت به رنگ خرمایی.قدم متناسب سنم بلند بود انگشت های سفیدبلند
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !