رمان هواتو کردم|قسمت هفتم|sonia77
اره از امروز شروع میکنم به نقش بازی کردن!...صدای شترق در شنیده شد...فهمیدم شاهین رفته...صدای پای یکی میومد...معلوم بو که سامیاره...از دستش خیلی شکار بودم ولی نمیخواستم بفهمه...در اتاقو باز کرد و اومد تو و بایه ژست فوق العاده جذاب لم داد رو کاناپه...
_کلا عادتته بدون در زدن کله اتو بندازی پایین وبیای تو؟
_چرا؟
_چی چرا؟
_صدف؟بهت میگم چرا اینکارو کردی؟میخوای حرص منو در بیاری؟میخوای منو زجر بدی؟بهت میگم شاهین ادم کثافتیه!،خیلی کثیف!
بقیه در ادامه مطلب