loading...
سایت عاشقانه لحظه های خوش من و تو
*♥*♥*نویسنده سایت ما باشید*♥*♥*



سلام به سایت خودتون خوش اومدید

شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن

و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن

کاربر برتر ما در انجمن باشید




ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلدل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنیدویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلشما عزیزان میتوانید  عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلبرای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید

و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفتویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلارسال پست جدید  کلیک کنویرایش پروفایل






آخرین ارسال های انجمن
roya22.ir بازدید : 309 سه شنبه 30 تیر 1394 نظرات (0)

رمان هواتو کردم |قسمت سوم|sonia77

سرم گیج رفت و ...
اروم اروم چشمامو باز کردم ،به دور و بر نگاه کردم...من اینجا چیکار میکنم؟؟؟!!!

اینجا کجاست؟؟؟!!!

که یکدفعه چشم به یه خانم سفید پوش افتاد که داشت یه امپولو توی سرمم خالی میکرد؛فهمیدم که پرستاره واینجاهم بیمارستانه!!!

پرستاره گفت:ا،عزیزم؟بیدار شدی؟یه اقاهه اون بیرونه خیلیم نگرانته!بعد صداشو اروم کرد وگفت:گفت اگه بهوش نیاد بیمارستانو رو سرتون خراب میکنم!

دستمو رو پیشونیم گذاشتم ویادم اومد که تو اتاق شاهین بودم که سرم گیج رفت و بیهوش شدم!اه...اون حرف سامیار،هنوزم توسرم بود!...
_نامزدمه!!!یعنی چی که نامزدمه؟خواستم بشینم که سرم توی دستم حرکتکرد

وباعث شد یه جیغ بللللللللللللند بکشم

 

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 356 سه شنبه 30 تیر 1394 نظرات (0)

رمان هواتو کردم|قسمت دوم|sonia77
....به خودم که اومدم دیدمچشمای درشت سبزم که توی انبوهی از مژه ی فر بود از تعجب ندازه ی دوتا گردو شده!!!!!
اینجا بود که سامیار زد زیر خنده!
من_مرض!!!
_به خودت...
_ توجونت!!
قهقه ی سامیار شدت گرفت ومابین خند اش گفت:_کمم که نمیاری دیگه...!!!عجب صدای باابهتی داره هااا!!!
من وسامیار تو برنامه ی چت باهم اشنا شدیم؛

واز اونجا باهم دوست شدیم البته مثل خواهرو برادر که البته من اینطور فکر میکنم!

بقیه در ادامه مطلب

sonia77 بازدید : 472 یکشنبه 21 تیر 1394 نظرات (0)

سلام دوستان...

من سونیا هستم...

این اولین رمانمه:)

امیدوارم خوشتون بیاااااااد:))))

اهان راستی اسم رمانم هواتو کردمه:)

از زبون اول شخصه که یه دختره به اسم صدف:)

چیز دیگه ای نمیتونم بگم خودتون بخونید متوجه میشید:)

ژانرشم(کمدی،عاشقانه است)

بازم امیدوارم خوشتون بیاد،بخونیدشنیشخند

برای خواندن قسمت اول رمان به ادامه مطلب بروید

roya22.ir بازدید : 552 سه شنبه 16 تیر 1394 نظرات (1)

خودشم متوجه نشد کی خوابش برد

محسن هم پریشون بود بی خواب بود

تو فکر دریا بود
پامیشد گوشه تخت می نشست کمی فکر میکرد

بعد دراز میکشید

آشفته خوابش برد

صبح زود دریا از خواب پاشد

صبحونه خورد منتظر محسن که بیاد با هم برن شرکت

ولی هرچی منتظر موند دید محسن نیومد

محسن دیر کرده بود رفته بود بیرون و هنوز پیداش نشده بود

بقیه در ادامه مطلب

isabel بازدید : 350 سه شنبه 19 خرداد 1394 نظرات (0)

گفتند دوست داشتن زجر کشیدن است باورم نشد

گفتند دوست داشتن حسرت کشیدن است باورم نشد

گفتند دوست داشتن انتظار کشیدن است باورم نشد

گفتند دوست داشتن غصه خوردن است باورم نشد

حال که تو را دوست دارم همه چیز باورم شد

 

roya22.ir بازدید : 325 یکشنبه 19 بهمن 1393 نظرات (0)

سلام دوستان خوبید خوشید

ببخشید که دیر شد این قسمت رمان

کمی درگیر سایت بودم نتونستم بنویسم

قول میدم حتما جبران کنم

******************

نقل از زبان محسن

دریا میخواد بره

یعنی چیکار میتونم بکنم

کاش بمونه

آخه واسه چی میره

من که براش کار جور کردم

اینطوری نمیشه باید با دریا صحبت کنم

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 292 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

روبه من کرد دریا مدارک شناسایی تو بده خانوم کیانی

تا برای من بیاره تو اتاق و فرم رو پر کن

بعدش به سمت اتاق رفت

منم مدارک شناسایی خودمو یعنی شناسنامه مو دادم به خانوم کیانی

خانوم خوب با شخصیتی نشون میداد

من کار با کامپبوتر بلد نبودم

پس باید ازش یاد میگرفتم

بقیه درادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 328 چهارشنبه 03 دی 1393 نظرات (0)

سر میز شام نشستم محسن برام شام کشید

نیلوفر اومد

کنار اپن واستاد

نیلوفر:بله به به شمع عاشقونه نمیخواید

محسن:تا تو هستی شمع واسه چی؟

باز نیلو فضولی کردی؟

من ساکت بود به حرفای اونا گوش میدادم

نیلوفر:خیلی پرویی ها محسن

محسن:من پرو تو کم رو

میشه بزاری شام کوفت کنم

نیلوفر:خجالت بکش

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 295 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (0)

شب دلم بدجوری گرفته بود

شام نخوردم رفتم حیاط نشستم

هوا کمی سرد بود

و درکل برای دل شکسته من خوب بود
به تاب کناری حیاط نگاه میکردم

دلم تاب بازی میخواست

درست مثل بچگیام که تو باغ بابام برام تاب درست میکرد

رفتم نشستم رو تاب

کمی نبود که نشسته بود که نیلوفر اومد

اومد کنار واستاد

چرا خونه مایی؟

چی میخوای از ما؟

چرا نمیری؟

 

بقیه در ادامه مطلب

 

roya22.ir بازدید : 336 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (0)

برادرش خونه میاد شبا

-نه نمیاد ایران نیستش

اون تو اتاقش چرت و پرت زیاد داره ولی محسن نه

وسایل محسن رو برداشت و برد

البته کمی شو

بعد رفتش

خب حداقل یه اتاق داشتم که کلیدشم دست خودم بود

خانواده خوبی بنظر میرسیدن

البته امیدوارم اینطوری باشن

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 388 دوشنبه 24 آذر 1393 نظرات (0)

محسن:کی بودن اینا

چیکارت داشتن

با تواما

دریا فقط به خودش میلرزید چیزی نمیگفت

بهزاد:بزار به خودش بیاد میگه

محسن:شاید راست میگفتن باید بدونیم اونا کی بودن

دریا نا خوداگاه زد زیر گریه

بهزاد:چرا گریه میکنی،گریه نکن

خونتون کجاست؟کجا ببریمت؟کجا برسونیمت

دریا:هرجا که دوست دارین پیاده ام کنید

محسن:یعنی چی؟
نمیدونی خونتون کجاست؟

بقیه در ادامه مطلب

تعداد صفحات : 9

درباره ما
*♥*سلام عزیزان*♥* به سایت من خوش اومدین*♥* لحظه های خوشی را برای شما آرزومندم*♥* بهترین سایت عاشقانه*♥*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما از ما چه می خواهید
    حمایت کنید از ما

    http://up.roya22.ir/up/roya2/Pictures/baner/banerasli/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A%20%D8%AA%D8%A8%D9%84%D9%8A%D8%BA.gif

    برای حمایت از ما 

    و دسترسی سریع به سایت ما

    کد زیر در امکانات سایت خود بزارید


    امکانات سایت
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/a9d262b96c86.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del22.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del33.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/9cd69f85be4d.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del55.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del222.png

    خانه تکونی

    خانه تکانی

    برای خانه تکانی دلم
    امروز وقت خوبی ست 
    چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
    اززدودن خاطره های کهنه گرفته
    تا شستن گردوغبار دلتنگی...
    روی طاقچه های تنهایی
    آه ! ای خدا! خانه تکانی چه سخت است!!!        
                    "م.بهنام"

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1873
  • کل نظرات : 808
  • افراد آنلاین : 167
  • تعداد اعضا : 1979
  • کاربران آنلاين
  • 01.thomassem
  • 02.raymondundet
  • آی پی امروز : 373
  • آی پی دیروز : 311
  • بازدید امروز : 1,546
  • باردید دیروز : 1,399
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 8,412
  • بازدید ماه : 8,412
  • بازدید سال : 158,281
  • بازدید کلی : 2,545,873
  • کدهای اختصاصی

    الکسا