loading...
سایت عاشقانه لحظه های خوش من و تو
*♥*♥*نویسنده سایت ما باشید*♥*♥*



سلام به سایت خودتون خوش اومدید

شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن

و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن

کاربر برتر ما در انجمن باشید




ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلدل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنیدویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلشما عزیزان میتوانید  عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلبرای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید

و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفتویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلارسال پست جدید  کلیک کنویرایش پروفایل






آخرین ارسال های انجمن
roya22.ir بازدید : 309 شنبه 22 آذر 1393 نظرات (0)

مجید:پس کجاست

بیتا:من چه بدونم

مجید:پس رابطه مونم تموم شد

دفتر پیدا نشه مجیدم تموم میشه برات

بیتا:دست من نیست نفهم بفهم

مجید:منم گفتم باشه

منم دیگه برای تو نیستم

دفترو پیدا میکنی برام میاری فهمیدی

بیتا:من از کجا پیداش کنم

مجید:مشکل خودته

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 330 شنبه 22 آذر 1393 نظرات (0)
بیتا :خفه شو چی چی رو دوسش داره
حرف درست نکن واسه خودت
تینا:وا مگه چی گفتم من
دریا جون چیز بدی گفتم من
دریا
دریااااااا
دریا که تو فکر بود
دریا:بله
تینا:حواست کجاست عزیزم
دریا:چیزی شده
مجید:دریا جان اتاق خالی رو قراره بدیم به تو
تو ام فکرت مشغول بود نشنیدی
دریا:مرسی اقا مجید
بقیه در ادامه مطلب
roya22.ir بازدید : 329 چهارشنبه 19 آذر 1393 نظرات (1)

بیتا اونو خونه خودش و بروبچ به قول خودش برد

-مجید خونه ای
مهمون داریم
دریا به خودش لرزید
-پسر تو خونه هس
-نترس دریایی اتاقاشون جداس
بچه ها بیاین مهمون داریم
پسرا با تینا اومدن
تو خونه سه تا پسر بودن با منم میشدن سه تا دختر
حسین و مجید با هم برادر بودن
خونه مال مجید بود و حسین برادر کوچیک مجید بود که تازه از سربازی اومده بود
شهرام اینجا نمیموند هر از گاهی میومد بخاطر تینا
هروقتم بقول خودش با ننه باباش بحثش میشد میود
بقیه در ادامه مطلب
 
roya22.ir بازدید : 328 سه شنبه 18 آذر 1393 نظرات (0)
دیگه طاقت گریه هم نداشت
رفت تو خونه منتظر بهنام نشست
بهنام اومد
در رو باز کرد دریا رو دید
د ر ی ا
تو
دریا
اینجا چیکار میکنی دریا
شادی نگاهی به بهنام انداخت
اشک از چشمان دریا سرازیر شد
-بهنام این خانوم کیه
میگه نامزدته
بهنااااااااااااااام جواب منو بده لعنتی
د حرف بزن کثافت
بقیه در ادامه مطلب
roya22.ir بازدید : 338 سه شنبه 18 آذر 1393 نظرات (1)
دریا سوار شد
اتوبوس راه افتاد
به سمت سرنوشت دریا
تو دلش اشوب همش
آخه اولین بارش بود تنهایی جایی میرفت
همش میترسید
از جامعه
از چیزایی که شاید سرش بیاد
این ترس خیلی آزارش میداد
شب بود
ولی دریغ از خواب
تو این چند روز راحت نتونسته بخوابه
خیلی خوابش میومد
ولی از شیشه اتوبوس بیرون رو نگاه میکرد
بقیه در ادامه مطلب
 
roya22.ir بازدید : 305 دوشنبه 17 آذر 1393 نظرات (0)
پس مجبور بود بره تهران
باید میرفت تهران
تو ذهنش فکرای عجیبی میومد و میرفت
مثل یه کابوس شده بود زندگیش
بهنام
اگه نتونه پیداش کنه چی
ترسی تو دلش نقش می بست
ولی محکم به خودش میگفت من میتونم
من باید برم تهران بهنام رو پیدا کنم
وسایلش رو بست
ساکش رو آماده کرد
شب مامان زینبم بی خواب بود
اونم مثل دریا نمیتونست بخوابه
بقیه در ادامه مطلب
roya22.ir بازدید : 371 دوشنبه 17 آذر 1393 نظرات (1)

قسمت اول

 

دریا شخصیت اول رمان

دختری با چشمای درشت و آبی

دختری زیبا و مهربون با پوشت سفید و موهای بور

قد 168

وزن63

 

خسرو:یکی از پسرای پولدار شهرستان

پسر کدخدا که دریا رو میخواست

*********************

در زده شد

-مادر بزرگ دریا در رو باز کرد

-چی کی نه برای چی

با صدای گریه و ناله مادر بزرگ دریا به سمت در دوید

مادر بزرگش رو بی حال یافت

-مامان زینب چی شده

مامان زینب

نه صدایی نمیشنید

بقیه رمان در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 389 دوشنبه 17 آذر 1393 نظرات (0)

سلام من رویام

مدیر کل این سایت

سایت لحظه های خوش من و تو

20 سالمه البته دی ما میرم 21 سالگی

این اولین رمان منه

درمورد مشکلات دختری بنام دریا

که کمی از مشکلات جامعه ما رو هم بیان میکنه

مقدمه رمان:

دریا دختریه که بعد از شنیدن خبر فوت عزیزانش تصمیم میگیره از شهرستان به تهران بیاد

با کلی مشکل و خطرات مواجعه میشه

با سگ های خیابونی مواجعه میشه

به همین دلیل اسم رمانمو سگ های خیابان گذاشتم

لینک تصویر جلد رمان

https://rozup.ir/up/roya2/Pictures/saghaikiyaban_roya2-rzb-ir.png

لینک تاپیک انتقاد از رمان

http://roya2.rzb.ir/Forum/Catgory/127/Post/3808

لینک تاپیک رمان

http://roya2.rzb.ir/Forum/Catgory/100/Post/3809

نظر یادتون نره

منتظر قسمت های رمانم باشین

منبع رمان لحظه های خوش من و تو میباشد

و کپی برداری بدون زکر تاپیک اصلی این رمان غیرقانونی میباشد

من نویسنده این رمان راضی نیستم

بدون ذکر این لینک

http://roya2.rzb.ir/Forum/Catgory/100/Post/3809

رمانمو بزارین

elnaziii بازدید : 336 جمعه 09 آبان 1393 نظرات (0)

سلااااااااااااااااااااااااااام


امیدوارم حالتون خوب باشه

 

    • این رمان رو تو هر سایتی که میخواید میتونید بذارید اما باذکر منبع سایت  لینک اصلی تاپیک رمان و نام نویسنده که  elnaziii هست.و بدون اینها شرعا حرام و غیر قانونی میباشد.و اینم ادرس تاپیک اصلی
    • http://roya2.rzb.ir/Forum/Catgory/99/Post/3722

 


من از امروز تصمیم گرفتم که شروع به نوشتن رمان کنم
و اما اولین رمان من که اسمش:دریای من هست نام گذاشتم
اما میترسم خوشتون نیاد
و ازتون خواهش میکنم که لایکم کنید
دوستوووون دارم

ین داستان در باره دختریه به نام دریا...دختری از جنس شیشه و خیلی شکننده اما اون خودشو پشت ماسکی مغرور پنهان کرده.....
داستان از جایی شروع میشه که دریا سعادت تک فرزند خانواده سعادت تو یه شرکت مهندسی مشغول به کار میشه و با رییس شرکت به نام کاوه اشنا میشه و کاوه کم کم دل به دریا میبنده.........اما ای کاش هیچوقت دل نمیبست
چون خانواده دریا اونو میخوان مجبور به ازدواج با پسر عموش کنن....... پسری که دریا همیشه ازش متنفر بوده.........
 

 

    • و ادرس تاپیک نقد اصلی:

 

 

    • و اینم جلد رمان

 

elnaziii بازدید : 541 چهارشنبه 09 مهر 1393 نظرات (2)

این اخرین قسمتیه ک فعلا میذارم

بقیه رمانو چهارشنبه هفته دیگه میذارم

دوستون دارم بااااااااااای

نظر یادتون نره

من باتعجب خیره شده بودم به امیروارغوان...خدا دروتخته رو خوب به هم جور کرده!!زن وشوهر جفتشون خل وچل ودیوونه وزورگوئن!!!حالاواقعا من بایدپاشم بااینابرم شمال؟!منه بیچاره که لام تاکام حرف نزدم...اری بی شعوربه جای من تصمیم گرفت وموافقت کرد!!مرده شورت وببرن ارغوان!!حالامن چجوری توکل سفر این گودزیلای بی ریخت اخموی میرغضب وتحمل کنم؟!بابابیخیال شین جونه ننه هاتون...من چه گناهی کردم که بایدهمسفراین رادوین دیوونه بشم؟!

elnaziii بازدید : 695 چهارشنبه 09 مهر 1393 نظرات (1)

قسمت سی و هشتم رمان در همسایگی گودزیلا

رادوین وامیرباشوخی وخنده به سمت آشپزخونه اومدن...نیش رادوین تابناگوشش بازبودومی گفت ومی خندید...واردآشپزخونه شدن...نگاه رادوین که به من افتاد،لبخندش محوشدویه اخم نشست روی پیشونیش...
پسره بی شعورچلغوز وقتی بارفیقش حرف می زنه،نیشش بازه ومی خنده ولی وقتی نگاهش میفته به من اخم می کنه...
اخم غلیظی بهش کردم ونگاهم وازش گرفتم.

تعداد صفحات : 9

درباره ما
*♥*سلام عزیزان*♥* به سایت من خوش اومدین*♥* لحظه های خوشی را برای شما آرزومندم*♥* بهترین سایت عاشقانه*♥*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما از ما چه می خواهید
    حمایت کنید از ما

    http://up.roya22.ir/up/roya2/Pictures/baner/banerasli/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A%20%D8%AA%D8%A8%D9%84%D9%8A%D8%BA.gif

    برای حمایت از ما 

    و دسترسی سریع به سایت ما

    کد زیر در امکانات سایت خود بزارید


    امکانات سایت
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/a9d262b96c86.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del22.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del33.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/9cd69f85be4d.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del55.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del222.png

    خانه تکونی

    خانه تکانی

    برای خانه تکانی دلم
    امروز وقت خوبی ست 
    چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
    اززدودن خاطره های کهنه گرفته
    تا شستن گردوغبار دلتنگی...
    روی طاقچه های تنهایی
    آه ! ای خدا! خانه تکانی چه سخت است!!!        
                    "م.بهنام"

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1873
  • کل نظرات : 808
  • افراد آنلاین : 151
  • تعداد اعضا : 1979
  • آی پی امروز : 399
  • آی پی دیروز : 311
  • بازدید امروز : 1,733
  • باردید دیروز : 1,399
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 8,599
  • بازدید ماه : 8,599
  • بازدید سال : 158,468
  • بازدید کلی : 2,546,060
  • کدهای اختصاصی

    الکسا